در یک روز فوق العاده سرد زمستانی با دمای 8- درجه سانتیگراد... در یک محله مرفه و اعیان نشین... در یک کلان شهر کشور به نام نصف جهان... بتن ریزی ستون با بیل در حال انجام است.
روز به شب می رسد و هنوز صدای خراشیدن بتن ساخته شده از روی کف سقف و ریختن آن به داخل قالب ستون به گوش می رسد. ویبره ای هم در کار نیست؛ چند ضربه با آهن به بدنه قالب کفایت می کند. مالک بیچاره که روحش خبر ندارد. ناظر ساختمان هم که قرار نیست همیشه سر ساختمان حاضری بزند.
گویا مجری هم وجود ندارد.واحد پلیس ساختمان هم که تعریف نشده است.هیچ دستورالعملی هم از سوی ارگانهای ذیربط ساختمان برای ممنوع کردن بتن ریزی در هوای منجمد کننده صادر نشده است.
در مراجعه شخصی به محل پروژه و پس از تذکر دادن، چیزی نمانده بود ما را کتک بزنند.
نتیجه اخلاقی داستان: همه ما مقصریم و مسئول این وضع. هم قوانین موجود باید اصلاح شوند و هم سیستم فعلی تعریف شده برای صنعت ساختمان باید تغییر اساسی پیدا کند و هم همه ما ها به جای به به و چه چه کردن و تمجید از همدیگر، باید به وظایفمان عمل کنیم.
بیشتر عمل کنیم و کمتر حرف بزنیم. قوانین فرمایشی و تجویزی، سهمیه و ....
نتیجــــه اش همـین می شود که هســـت.